نویسندگان : محمدتقی رضویان، پرویز آقایی
ناشر : دانشگاه خوارزمی
شابک : 978-600-94017-2-7
سال چاپ : 1394
نوع کتاب : تالیف
مشاهده سایر کتاب های پرویز آقایی

واژه جهانی شدن از سال­های پایانی دهه 2000 و به ­طور مشخص از آغاز هزاره سوم میلادی، بارها در ادبیات اقتصادی-سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. به­طور کلی نظر بر این بوده است که این مفهوم، با چشم­پوشی از وجوه ملیتی، منطقه­ای و نژادی برای همه کشورها به­کار برده شود. در بررسی­های اخیر پژوهشگران ایرانی، واژه لاتین به دو معنای جهانی سازی و جهانی شدن استفاده شده است. آنچه به­طور کلی از این دو واژه مستفاد می­شود این است که اولی فرایندی است جهانی، پویا، برنامه­ریزی شده و جهت­دار و دومی به فرایندی گفته می­شود که کشورها بنابر دلایل داخلی در اختیار می­کنند. جهانی شدن به­طور اساسی به یکپارچه­سازی ابعاد اقتصادی، فن شناختی، اجتماعی و سیاسی اقتصادهای کل جهان باز­ می­گردد. جهانی شدن دربرگیرنده چندین فرایند عظیم است که با تاریخ آمیخته شده است و بنابراین، طی زمان چهره­های متفاوت از خود نشان می­دهد. به طور کلی این واژه موارد زیر را در بر می­گیرد: گسترش پیوندهای جهانی، سازماندهی زندگی اجتماعی در مقیاس جهانی، رشد هوشیاری جهانی و سرانجام تحکیم جامعه جهانی.

عبارت جهانی شدن نیروی برانگیزنده­ی زیادی دارد. برخی آن را فرایند سودمندی تلقی می­کنند که اجتناب ناپذیر و برگشت ناپذیر است و برخی دیگر به آن از منظر ترس و خصومت می­نگرند و بر این باورند که نابرابری و فقر را در میان کشورها و درون کشورها افزایش می­دهد. این عده اعتقاد دارند که جهانی شدن چیزی بیش از فقر و محنت، بویژه برای کشورهای فقیر نخواهد داشت. مفهوم فقر نیز افزون بر تحقیقات

 

 آکادمیک، در مباحث نهادهای مالیه بین­المللی در دهه 1990 مورد توجه قرار گرفته و همانطور که دیتون[1] اشاره کرده است، مباحث توسعه اقتصادی بیشتر به کاهش فقر نظر داشته است تا رشد اقتصادی. فقر همانگونه که آشکار است، ابعاد متعددی دارد (ذهنی، انتزاعی، نسبی و مطلق،پولی و غیر پولی). اندازه­گیری فقر هنوز موضوعی کلیدی باقی مانده است و همانگونه که راوالیون[2] اشاره کرده است، واگرایی در ارزیابی تاثیرات جهانی شدن بر فقر، بیشتر از تفاوت در تعریف­ها داده­ها و فرضیه­های اندازه­گیری ریشه می­گیرد (  Kanbur and Lusting،:2000 87).

 تحقیقات نشان می­دهد در میان بعضی از کشورهای در حال توسعه، حتی با وجود افزایش درآمد در هر دو طبقه فقیر و غنی، نابرابری­ها افزایش یافته است. گسست فقر و غنا از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی در گستره­ی جهانی می­باشد که با رشد فزاینده جمعیت نه تنها تعدیل نشده است بلکه عمق و گسترش بیشتری نیز یافته است. ارتقای سطح استانداردهای زندگی و متقابلا کاهش توان افراد و جوامع در نیل به این استانداردها، تصویر کاملا متفاوتی از زندگی را پدید آورده است که مقایسه آن دو، منجر به ایجاد حس محرومیت نزد بسیاری از شهروندان جهانی گردیده است (ساعی، 12:1386). یکی از دلایلی که جهانی شدن و فقر را به هم مرتبط می­سازد، عمومیت دادن مثالهای خاص فقر به پیشرفت­های جهانی است. برای مثال زمانی که کاهش تقاضای جهانی از کالاهای کشوری به کاهش قیمت­های آن منجر می­شود، دولت برای فرار از رکود از رکود احتمالی و بهبود شرایط اقتصاد داخلی ممکن است مجبور به گرفتن وام از بازارهای سرمایه­ی خصوصی یا صندوق بین­المللی پول باشد. در چنین وضعیتی، مردم شرایط بسیار سختی را تجربه خواهند کرد که پیامد آن کاهش قدرت خرید بسیاری از مردم، بویژه گروه­های کم درآمد، گسترش نابرابری و افزایش فقر است. اقتصاددانان نشان می­دهند که جهانی شدن موجد افزایش تخصص­گرایی و تولید جهانی شده است که سرانجام رشد اقتصادی برای کشورها را در پی دارد در نتیجه نمی­توان گفت که جهانی شدن موجد فقر است (رحیمی بروجردی، 1391: 256).

بانک جهانی[3] در گزارشی  با عنوان «رشد برای فقرا خوب است» یادآور می­شود، فقرا از رشد اقتصادی منفعت زیادی خواهند برد، بویژه آنکه سیاست­های رشد همراه با سیاست­های ضدتورمی و آزادسازی اقتصادی باشد. نکته شایان توجه در مورد منتقدان اینگونه گزارش­ها این است که آنان می­گویند سیاست­های تبعیض آمیز برخی از کشورها مانع از ایجاد رشد مناسب برای کشورهای فقیر است تا آنان بتوانند توسط آن فقر را کاهش دهند.

   فرآیند جهانی شدن تأثیر چشم­گیری بر ساختار فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی بر جای گذارده و همچنین بر نقش و اهمیت شهرها و بویژه کلانشهرها به مثابه نیروی محرکه توسعه اقتصادی- اجتماعی در مقیاس ملی و منطقه‌ای افزوده است. جریان سرمایه به شیوه­ی معینی در سراسر جهان در حال افزایش است. طیف گسترده­ای از تولیدات فرهنگی کشورهای مختلف در مکانی واحد در دسترس همگان قرار گرفته است و دولت­های ملی دیگر تنها نهاد تاثیرگذار بر زندگی و عقاید مردم نیستند. در واقع روند جهانی شدن حكايت از تبديل شدن روستاها به شهرها و تبديل شهرها به كلانشهرها را دارد. به بیان دیگر، روند شهري شدن اجتماع بشري به علاوه جهاني شدن اقتصاد، پديده كلانشهرها را پيش آورد كه خود اين پديده در مسير تحولات هزاره سوم داراي چالش‌ها و بحران‌هاي جدي می‌باشد. از سوی دیگر، انتخاب مناطق مستعد و توسعه يافته‌تر براي مكان گزيني فعاليت‌هاي اقتصادي سرمايه­گذاران خارجي، موجب تشديد عدم تعادل در توسعه مناطق مي‌گردد.

 ضعف اقتدار دولت‌ها كه از نتایج این فرآیند است توان اجرايي آن‌ها را براي حمايت از طبقات كم درآمد و مناطق محروم تضعيف مي‌سازد و بدين ترتيب نابرابري‌هاي اجتماعي و عدم تعادل‌هاي منطقه­اي تشديد مي‌شوند كه روندي خلاف توسعه پايدار است. افزايش فقر در شهرها, دسترسي ناكافي به مسكن و خدمات اصلي شهري، گسترش زاغه نشيني و مسكن‌هاي غير قانوني، سيستم حمل و نقل ناكافي، بيگانگي شهروندان، رقابت شغلي و اقتصادي نابرابر، ويراني محيط­زيست، تراكم جمعيت و بحران‌هاي اجتماعي از جمله مواد­ مخدر و ... از چالش‌هاي پيش روي كلانشهرها در این حیطه است. بی­گمان شهرهای کشورهای درحال­توسعه ازجمله تهران نیز ناگزیر به ارائه راهکارهایی جهت کاهش آثار منفی جهانی شدن و بهره­گیری از فرصت­های آن هستند.

 

[1] -Deaton (2004).

[2] -Ravallion (2003).

[3] -World Bank